حماسه جنوب و رئيس علي دلواري


 





 

درآمد
 

خورشيد فقيه از محققان نام آشناي تاريخ خطه جنوب است و تأليفات و آثار متعددي در اين خصو ص از وي به چاپ رسيده است. او در رشته علوم اجتماعي تحصيل کرده است اما در معرفي خود صرفاً مي گويد: «من يک روزنامه نگار هستم.»
فقيه در آثاري که در زمينه تاريخ و موضوعات تاريخي داشته اصولاً به عنوان يک منتقد دست به قلم مي برد. او در نقد نگارش ها و حتي اسناد تاريخي چنان مهارت دارد که همين آثار وي را قابل رجوع ترين آثار مي سازد.
در گفت و گو با خورشيد فقيه سعي کرده ايم به جنبه هاي نگارش تاريخ و به خصوص تاريخ حماسه جنوب و دلاوري هاي رئيس علي بپردازيم تا از منظري ديگر، واقعيت هاي اين روايت تاريخي را کشف و به خوانندگان بزرگوار ارائه کنيم.

در آثار شما که يک محقق تاريخ محسوب مي شويد، اصولاً نگرشي منتقدانه و گرايش «نقد موضوع» به وضوح به چشم مي خورد. براي اين که خوانندگان ما با نگرش شما و دليل استفاده از چنين گرايشي در قبال موضوعات تاريخي بيشتر آشنا شوند، پيش از پرداختن به موضوع اصلي از شما مي خواهيم در اين زمينه براي مان توضيح دهيد.
 

من بيش از آن که موضوعي خاص را براي کار و تحقيق انتخاب کنم. آثار و مکتوبات تاريخي را بنا به نگرش منتقدانه براي به چالش و نقد کشيدن مورد تحقيق قرار مي دهم. در حقيقت، زماني که حس مي کنم اثري يک سويه به موضوع پرداخته است -و احياناً - بنا به اين اتفاق، متن مورد نظر دچار انحراف شده است، ضمن نقد اثر، سعي مي کنم نگاهي چند بعدي را در کشف حقايق به کار بندم.

من نيز هم سو با زاويه ديد شما، موضوع بحث را، بررسي و تحليل نگارش تاريخ، به خصوص تاريخ برهه قيام رئيس علي دلواري قرار مي دهم، اگر موافق باشيد شروع مي کنيم.
 

بسيار عالي!

از وقتي تهيه مطلب در خصوص حماسه قيام مردم جنوب و نقش رئيس علي دلواري را شروع کرده ام با يک موضوع بيش از هر چيز مواجه شدم و آن اين که چون در سرزمين ما اصولا تاريخ نزد شاهان بوده است و از منظر ايشان نگاشته مي شده است، هر جا شاه حضور داشته، سند مکتوب هم در دست است و هر جا نبوده، صرفاً روايات سينه به سينه ناقل تاريخ بوده است. اين روايت هاي سينه به سينه از يک سو مثبت است، چون سليقه شاهانه در آن دخالت نکرده اما از سوي ديگر، کاملاً مستند تعبير نمي شود، چون گرايش و احساسات راوي بعضاً تغييراتي در آن ها ايجاد کرده است. از نظر شما که يک محقق تاريخ هستيد، چگونه مي توان به حماسه قيام مردم جنوب و نقش رئيس علي دلواري پرداخت و به حقايق مسلم دست يافت؟
 

در رابطه با قسمت اول سؤالي که مطرح کرديد، به تعبيري ديگر بايد بگويم اصولاً مورخان ما گزارشگران خواسته هاي قدرت بوده اند. حال اين قدرت ها مي توانستند پادشاهان باشند يا خان ها يا حتي سلطه گرها. متأسفانه هر کسي در رأس قدرت بود مورخين هم روايتگر انديشه ها، خواسته ها و منافع او بودند. به عنوان مثال وقتي به مورخان دوران مغول رجوع مي کنيم مي بينيم تاريخ در جهت مثبت جلوه دادن اعمال آن ها نگاشته شده است، اگر چه جسته گريخته آثاري هم پيدا مي شود که تا حدودي به حقايق اشاره داشته اند. به طور کلي مي توان گفت که بيشتر کمک به بيان واقعيت ها از جانب ادبيات ما بوده است، به عنوان مثال؛ در بررسي دوره خوارزمشاهي، ادبيات چهره واقعي اين دوره را به ما معرفي مي کند. بنابراين، ما تاريخ نگار به مفهوم واقعي آن نداشته ايم- به استثناي بيهقي البته. البته اين مهم تنها مختص ايران نبوده و در کشورهاي ديگر هم دقيقاً اين اتفاق تکرار مي شود. اما بازگرديم به بوشهر و تاريخ و حوادث متعددي که در آن اتفاق مي افتد. متأسفانه در خصوص بوشهر تاريخ مکتوب قابل استناد بسيار ناچيز است. البته از دوره مادها اشاراتي به دست آمده است که بسيار ناچيز و غير قابل استناد است. در حقيقت تاريخ دوره جديد بوشهر از دوره نادرشاه آغاز مي شود که تصميم مي گيرد در بوشهر قوايي به نام نيروي دريايي تأسيس کند. البته نام اوليه بوشهر «بندر نادري» بوده که به تدريج به بوشهر تغيير نام مي دهد. اين دوره دقيقاً موازي دوره انقلاب صنعتي در اروپا و تحولاتي است که در کشورهاي غربي اتفاق مي افتد؛ يعني تبديل سرمايه داري نوپاي اروپايي به نوعي امپرياليسم با ساختارهاي استعماري. حوادث و اتفاقات اين منطقه هم به تبع پيدايش اين ساختار نوين شکل مي گيرد. وسوسه استعمار و تسخير، به عبارتي از اين انديشه آغاز مي شود. اولين قيام هم در دوران کريم خان زند توسط «مير معناي بندري» عليه هلندي ها و انگليسي ها انجام مي شود که نهايتاً هلندي ها را به طور کامل بيرون مي کند. اما چون انگليسي ها با کريم خان زند قرار داد امضا مي کنند در اين خطه ماندگار مي شوند. پس از ميرمعنا هم شيخ کنعاني را داريم که هم عليه دولت داخلي و هم عليه انگليسي ها قيام مي کند. اين را بايد بگويم که در خصوص هيچ يک از اين موارد، چنان که بايد، اسناد و مکتوبات تاريخي در دست نيست. آن چه در تاريخ بوشهر قابل بحث و استناد است دو قيام بزرگ است؛ اولين قيام مربوط است به سال 1857که طي آن، انگليسي ها به تلافي محاصره هرات توسط قواي ناصرالدين شاه، بوشهر و خارک را محاصره کرده و نهايتاً بوشهر را تسخير کردند. در اين قيام گروه هاي مردمي بوشهر و روستاييان و به ويژه تنگستاني ها حضور دارند که در رأس آنها خان منطقه که نماينده دولت هم محسوب مي شود -«باقر خان تنگستاني»-نيز ديده مي شود که در نهايت خودش و فرزندش به شهادت مي رسند. دومين موضوع عمده و قابل بحث نيز ماجراي جنگ جهاني اول است که نماد آن در ايران شهيد رئيس علي دلواري محسوب مي شود.

از اين دوره اسناد و تاريخ مکتوب، چندان که مورد نظر و قابل استناد باشد وجود دارد؟
 

به همان دليلي که در آغاز اشاره کرديم، در اين باره مکتوبات بيشتري در دست است. در حقيقت، هم در رژيم محمدرضا شاه به اين مقوله با ديد مثبت پرداخته شد و هم در نظام جمهوري اسلامي -و البته با دو گرايش و دليل متفاوت.
محمدرضا شاه اگر چه پدرش به دست انگليسي ها روي کار مي آيد اما به دست همان نيز به گونه اي خفت بار بر کنار مي شود، بنابراين محمد رضا شاه نيز به انگليسي ها نگرش مثبتي نداشت. از سوي ديگر، چون در اين دوره پاي آمريکايي ها به دربار ايران باز شده بود آن ها با ترويج روحيه ضد انگليسي - که تاريخي بزرگ به همراه داشت - سعي مي کردند جاي خود را بازتر و منافع شان را گسترده تر کنند، بنابراين، از چنين اتفاقاتي حداکثر استفاده را مي بردند.

از قرار، اين هم يکي ديگر از وجوهي است که روي بحث تاريخ نگاري تأثير گذار بوده!
 

دقيقا!

آيا پس از پيروزي انقلاب توانسته ايم نگرش صحيحي به اين اتفاقات و به طور خاص به حماسه رئيس علي دلواري داشته باشيم؟
 

ببينيد پس از پيروزي انقلاب به جاي روحيه تنفر از انگليس، تفکر استعمار ستيزي جايگزين شد. اين تفکر مي توانست و مي تواند انگيزه اي مناسب براي مطالعات تاريخي باشد، حال آن که متأسفانه با به کارگيري روش هاي ناصحيح، نتيجه معکوس به دست مي آيد. تفکر استعمارستيزي در نظام جمهوري اسلامي قاعدتاً حرکت و قيام رئيس علي دلواري را تأييد مي کرد و پاس مي دارد اما نوع برخورد با اين موضوع باعث شد نگاه جامع و بايسته اي در اين خصوص به وجود نيايد. به عنوان مثال، در بررسي قيام جنوب عده اي روي موضوعات مذهبي انگشت گذاشتند و عده اي ديگر صرفاً روي مسائل ملي، عده اي حضور روحانيت را برجسته کردند و عده اي ديگر وجهي کاملاً متمايز با آن حضور را!

چه ايرادي به اين موضوع وارد است؟ آيا اين نگرش هاي محوري وگزينش شده نمي تواند ابعاد وسيع تري از اين حماسه را براي ما بگشايد؟
 

ايراد در اين است که هنوز روحيه، روحيه قهرمان پروري است، در حالي که بهترين روش پرداختن به چرايي ها است، يعني پاسخ مستند به سؤالات براساس نگاه و نگرش چند وجهي. به عنوان مثال؛ در مکتوبات مختلف به نقش روحانيت در مبارزات جنوب پرداخته مي شود يا به رابطه رئيس علي دلواري با روحانيون هم عصر خود، اما هيچ يک به اين مهم نمي پردازند که چرا روحانيت در اين قيام حضور پيدا کرد. مگر چه سودي حاصل مي شود که در صدها کتاب چند نام ذکر شود و هيچ پرداخت تاريخي به اين نام ها وجود نداشته باشد؟ تاريخ، نگارش خاص خود را طلب مي کند. به سند، مدرک و استدلال نياز دارد در غير اين صورت کار تاريخي صورت نگرفته است. به همين دليل ما هنوز در عرصه قهرمان سازي باقي مانده ايم.

در علوم انساني و جامعه شناسي موارد متعددي ديده مي شود که حضور اسطوره ها را براي ملت ها لازم ارزيابي مي کنند. آيا بيان شما مغاير با بحث اسطوره ها نيست؟
 

تعبير شما من را ناخودآگاه به سال 1347برد، به زماني که هنوز دوره دبيرستان را مي گذراندم. در آن زمان من کتاب «دليران تنگستاني» را خوانده بودم. با توجه به شرايط اوضاع اجتماعي آن زمان که دوران مبارزه عليه شاه بود، به تصور حضور يک قهرمان، شعر بلندبالايي به زبان محلي درباره رئيس علي و قيامش نوشتم. اين شعر خيلي زود دست به دست شد و بعضاً در جاهايي هم به چاپ رسيد. بعدها که سن و سال مان بالاتر رفت با اين واقعيت مواجه شدم که ما هيچ نيازي به اسطوره سازي و قهرمان پروري به اين شيوه نداريم. اولاً به لحاظ ادبي اسطوره هاي متعددي داريم، از شاهنامه و رستم گرفته تا ديگر آثار. به لحاظ تاريخي نيز اسطوره کم نداريم، از ابومسلم خراساني و مبارزاتش با بيگانه تا بابک خرمدين و افشين و مازيار، همه از اسطوره هاي تاريخي ما هستند. به لحاظ مذهبي هم بزرگمردي چو ن امام حسين (ع)را داريم که چنان اسطوره عظيمي است که حتي کسي چون خسرو گل سرخي با انديشيه مارکسيستي او را الگوي خود قرار مي دهد. بنابراين ما به چيزي فراتر از اسطوره و اسطوره سازي نياز داريم. نيز بايد توجه داشت که اسطوره سازي و قهرمان پروري به خود بزرگان و کار آن ها نيز لطمه وارد مي کند. ملت بايد به تمامي قهرمان و اسطوره باشند. به ياد داشته باشيم که اين ملت در طول 8 سال دفاع مقدس شگفتي ها آفريد. چنين ملتي حقيقتاً به قهرمان پروري چه نيازي دارد؟ متأسفانه گاه حتي نگاه ما به تک تک شهداي مان هم چنان که بايد نيست. ما به نسبت اين مردم و سطح فکري آن ها نيز خيلي عقب تر و کوچک تر عمل مي کنيم. نکته ديگر اين است که الگوسازي اصولاً حساسيت ايجاد مي کند و آسيب پذيري ما را بالا مي برد. اين را هم بايد در نظر داشت که ترويج فرهنگ و انديشه قهرمانانه چنين ضعف هايي ندارد. بنابراين وقتي، تفکر، تفکر صحيح باشد نه تنها اسطوره سازي و قهرمان پروري با تمام ضعف هايش و با تمام ناکارآمدي هايش ضرورتي نمي يابد، که حتي کساني چون رئيس علي دلواري و جنبش جنوب نيز با مفهوم و تعبير صحيح تري مطرح مي شوند.

اجازه بدهيد نه در مقابل که در کنار نظرات و توضيحياتي که ارائه کرديد نکته اي را مورد بازخواني قرار دهيم. ايجاد شور و انگيزه آيا نمي تواند ما را يا مخاطب ما را به سمت تمرکز بيشتر گرايش دهد؟ به عنوان مثال کتاب مورد نقد شما «دليران تنگستاني» باعث مي شود يک شناخت کلي و به نوعي دلبستگي نسبت به شخصيت رئيس علي به وجود بيايد و انگيزه اي براي پيگيري حماسه مردم جنوب و آشنايي بيشتر با آن شود!
 

بله. مي توان به عنوان عامل ايجاد انگيزه به آن نگاه کرد.

با اين اوصاف، شما معتقديد که تحليل ها و پرداخت هاي پس از آن، چنان که بايد نبوده! درست است؟
 

ببينيد، اصولاً تبليغات وقتي از حد متعارف فراتر مي رود تبديل به چيزي ضد خودش مي شود. رئيس علي حداقل براي مردم اين منطقه -مردم بوشهر - آشنا و شناخته شده است. او يک خان بوده؛ با تمام ويژگي هاي يک خان نسبت به رعيت!

اما ايشان رئيس بوده و اين به لحاظ سلسله مراتب منطقه شما، با خان تفاوت دارد!
 

فاصله چنداني بين رئيس و خان نبوده يا حداقل به لحاظ عملکرد فاصله چنداني نداشته اند. بحث من اين است که رئيس علي را آن گونه که بوده است تصوير نکرده اند بلکه در جهت عکس، سعي کرده اند از او يک بت منزه و يک فرد قديس بسازند.

اگر آن گونه که مورد نظر شما است به اين شخصيت اشاره مي شد چه اتفاقي مي افتاد؟
 

در اين صورت مردم به عنوان يک فرد عادي و نه اسطوره به او نگاه مي کردند و تبعاً وجوه منفي وي تحت تأثير وجوه مثبت او قرار گرفته و نگرش ها دچار تضاد و تناقض نمي شد. دستگاه هاي تبليغاتي و رسانه اي ما متأسفانه جنبه اي به شخصيت رئيس علي داده اند که چنان که بايد منطبق با واقعيت هاي تاريخي ما نيست و حتي به جنبش جنوب هم لطمه وارد کرده است. در حقيقت جنبش جنوب يک رهبر واحد نداشته. مثلاً شيخ حسين چاه کوتاهي در چاه کوتاه به همراه تفنگدارانش قيام مي کند و در يک محاصره، هم خود و هم فرزندش شهيد مي شوند. هر منطقه اي تفنگچي هاي خود را داشته و مبارزاتي صورت مي گرفته که البته بنا به حضور برخي از روحانيون و برخي از تجار، به خصوص تجار بوشهر، يک وحدت عملي پديد مي آيد.

پس حضور روحانيت موجب وحدت بين مبارزان در قيام جنوب مي شود.
 

بله.

و به عقيده شما، اين نگاه اغراق شده، حتي به روايت اين حضور هم لطمه زده است !؟
 

دقيقاً! اين اغراق ها باعث شده است که ما، هم کسان ديگري را که در اين حماسه حضور داشته اند ناديده بگيريم و هم زمينه اي براي اختلاف ها در منطقه ايجاد کنيم، تا جايي که نسبت به شهادت ايشان گاه روايت هاي نامربوط بشنويم، و نهايتاً اين که تمام و کمال حقيقت را نگوييم و در روايت صحيح تاريخ دست ببريم.

در مجموع گفت و گوهاي انجام شده سعي کرده ام سؤال ويژه اي را مطرح کنم که چون اين گفت و گو از جنبه هاي منتقدانه شما برخوردار بود طرح آن را ضروري تشخيص مي دهم و آن اين که دور از همه آن چه مورد تحليل قرارداديم، تعريف شخصي و دروني شما از رئيس علي دلواري و حماسه او چيست؟
 

رئيس علي دلواري و ديگراني که به نوعي نهضت مقاومت مردم جنوب در جنگ جهاني اول را رهبري مي کردند و به اتفاق مردم در مقابله با اشغالگران سهم داشتند در باور من انسان هاي بسيار بزرگ و قابل احترامي هستند و اي کاش تک تک ما، يک رئيس علي دلواري بوديم. لازم مي دانم اين توضيح را هم براي خوانندگان شما اضافه کنم که آن چه در اين گفت و گو مطرح شد به هيچ وجه به معني انکار ارزش مبارزاتي، ملي و حتي مذهبي رئيس علي و ديگران نبوده است. آن ها کساني بودند که با اعتقاد و باور بزرگ خود در مقابل قدرت هاي استعماري ايستادند و حتي جان خود را هم فدا کردند. کساني بودند که در عصر رواج خيانت و خود فروشي - در حالي که مي توانستند در کنار انگليسي ها قرار گيرند و در منافع آن ها سهيم شوند - با روحيه آزادمنشانه خود از وطن شان دفاع کردند و از جان شان هم گذشتند. نکته جالبي است که تجّار منطقه اصولا با انگليسي ها مراودات بسيار نزديک و تنگاتنگي داشتند اما وقتي پاي مبارزه با استعمار اين سلطه گران پيش آمد حتي روحيه تجاري خود را رها کرده و آزاده و شجاعانه رودرروي آن ها قرار گرفتند.
بنده براي رئيس علي دلواري و همراهانش کمال احترام را قائل هستم و آرزو دارم روزي بتوانم و اين فرصت فراهم شود تا قيام ايشان را از وجوهي گسترده تر و همه جانبه تحليل و نگارش کنم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 52